شب ساعت دوازده و نیم یک بود حدوداً که خوابیدم! صبح هم نزدیک شش بیدار شدم. بعد از حدود نیم ساعت برگشتم که بخوابم! قبلش یه مشت سوال و جواب در مورد خواب روشن خوندم و با تلقین اینکه خواب روشن میبینم خوابیدم!
سعی کردم که با شمردن از صد به پایین هوشیاریمو حفظ کنم! بعد یه مدت نامشخصی دیدم که به مرحله بختک رسیدم! سعی کردم که با ت دادن جسم اختریم از بدنم جدا بشم! اول به سمت راست و چپ و به شکل تاب خودمو ت دادم، و بعدش هم مغزمو منقبض و منبسط کردم! بعدش بلند شدم از جام! اولش یه سیاهی مطلق دیدم و بعد اتاق رو دیدم! احساس شناور بودن میکردم! تشک رو که نگاه کردم خودم رو ندیدم! فهمیدم که وارد خواب روشن شدم!
سعی کردم از درب خونه رد بشم! رد شدم و احساس عجیبی داشتم، یه چیزی مثل انرژی که رو تموم بدن تاثیر گذاشت! بعد از در، خودمو بیرون دیدم! سعی کردم که پرواز کنم! اما فقط دو سه متر میتونستم بپرم و بعدش آروم میاومدم زمین. بعدش دیگه چیزی یادم نیست!
تو خونه بودم! دو تا از بچهها رو دیدم که در واقعیت خونه نبودن! به یکیشون گفتم که من الان خوابم! و تو برنگشتی! خندید!
خودمو جلوی آینه دیدم. خیلی واقعی بود. خیلی. نزدیکتر شدم، گرمای نفسم روی آینه بخار انداخت. بینیم رو چسبوندم به آینه. احساس سرما رو دماغم رو میفهمیدم. میخواستم سرم رو بکوبم تو آینه تا به خودم اثبات کنم که خوابم، اما چون خیلی واقعی بود ترسیدم!
نشانهها: کوه و تپه، دایی، شنا!؟!، پدر، پیکان گوجهای مدل شصت، هوشیار، تکرار صحنه سوار شدن به شاسی بلند، راننده ناآشنا، حس خوب.
____
نشانهها: هری پاتر، قدر مطلق، استاد پای تخته، عوض شدن متن تخته
____
نشانهها: جنگ، برادر، تلاش برای زنده ماندن، شهید؟!؟
درباره این سایت